شبیه شب یلدا و سه شعر دیگر
به گزارش مجله سرگرمی، ای آشنای کاغذ کاهی، غزل بخوانشب های سرد نامتناهی، غزل بخوان
ای آنکه زجر میکشم از درد دوریات
دردی ز من دوا کن و گاهی غزل بخوان
شبهای شعر و شور و انار است پس بیا
یلدای من، تو حضرت ماهی، غزل بخوان
بوی انار میدهد این شعرهای سرخ
اما تو در سکوت و سیاهی غزل بخوان
وقتی تمام شهر به شعر تو زندهاند
پس راضیام به نیمنگاهی غزل بخوان
جهان شبیه یک شب یلداست، زندگی...
فالی گرفت و گفت به آهی: غزل بخوان
روزی اگر کنار مزار من آمدی
بعد از آغاز حمد الهی غزل بخوان
نوریه گیتیبین از رشت
برف
زمستان را دوست داشتم
تا زمانی که برف
رد پای تو را
نپوشانده بود...
فاطمه رحمانی، 17ساله
خبرنگار افتخاری نشریه دوچرخه از کرج
گذشتهها
بیا شعر بگوییم
موهایش را شانه بزنیم
و ببافیم
لباس چیندار صورتی
بر تنش بپوشانیم
و روبانی همرنگ آن
به موهایش بزنیم
جوراب توردار پایش کنیم
و به او
یکجفت کفش سفید تقتقی
هدیه بدهیم
بیا به گذشتهها برگردیم...
زینب خدابندهلو، 16ساله
خبرنگار افتخاری نشریه دوچرخه از شهرری
خانهی زندگی
بوی خورشید
رنگ برگ
صدای سکوت
و هرصدای زندهی دیگری
که آن را بشکند
در خانهای که
بوی دم و گرمایش جان میبخشد
.
خانهی مادربزرگ!
هلیا لگزایی، 16ساله از تهران
تصویرگری: فاطمه صدیقی
منبع: همشهری آنلاینdorezamin.com: دور زمین: آشنایی با زیبایی های دنیا در مجله سرگرمی و گردشگری
chinaro.ir: چین: سفر به کشور پهناور و باستانی، پکن، شانگهای ،گوانجو و هانگزو